کتاب «بیستوُهشت اشتباه نویسندگان»
در همان ابتدای کتاب مترجم توضیح داده که؛ «تعداد اشتباهات در کتاب 29 اشتباه بود. اما به دلیل اینکه یکی از اشتباهات به مساله بازاریابی نشر در آمریکا میپرداخت و با مسائل نشر در ایران ارتباطی نداشت، آن را حذف کردم». (من از این کار خیلی خوشم آمد. بعضیها مسائل کتاب را نقطه به نقطه ترجمه میکنند، هیچ ربطی هم به مسائل ما ندارد. آدم نمیداند باید چه کند).
به همان روشی که در خواندن و آموختن از کتابها دارم نکات قابل توجه را برای دوستان بزرگوارم میگذارم.
مقدمه نویسنده
یک قسمت مشکل به این برمیگردد که؛ بسیاری از نویسندگان ما دیر آمدهاند و زود هم میخواهند بروند. آنها به استعداد اعتقاد دارند ولی به مهارت نه.
چون شیفته کلمات خودشان میشوند، توانایی کشف معیارهایی را برای ارتباط با خوانندگان پیدا نمیکنند یا نمیتوانند بفهمند دائم مرتکب چه اشتباهاتی میشوند.
جان چاردی: «برای این کلمات را روی کاغذ میآوریم که آنها را تغییر دهیم».
هنگامی که استعداد و مهارت شما در هم بیامیزد از نوشتن لذت میبرید. در این صورت میتوانید به صورت خودجوش بنویسید و خوب نوشتن دیگر به روحیه شما بستگی ندارد، بلکه تبدیل به عادت خواهد شد.
قاعده: مهارت + استعداد = لذت
1) در کار نوشتن امروز و فردا نکنید.
نویسنده کتاب بودن خیلی لذت دارد، ولی نوشتن خیلی سخت است.
کسانی که در نوشتن امروز و فردا میکنند، نوشتن در زندگی آنها هرگز نیاز درجه اول نبوده است.
پرداختن به دو اولویت اصلی، سخت یا حتی غیرممکن است.
با وجود اینکه عوض کردن اولویت در زندگی، کار خیلی خوبی است اما باید مثل رژیم گرفتن، بهموقع و درست در نقطه عطف زندگی انجام شود. یعنی موقعی که به اندازه کافی این تغییر برای فرد مهم باشد.
شاید الهام گرفتن راحت باشد، اما اگر خودتان سعی نکنید الهام به سراغتان نمیآید.
الهام زمان به سراغ شما میآید که مشغول نوشتن باشید، نه قبل از آن.
هرگز به خودتان نگویید که باید چیز مهمی بنویسم.
2) نوشتن اثر را با حرف زدن درباره آن پشت گوش نیاندازید: به جای نوشتن اثر، حرف آن را نزنید.
وقتی سوژه را برای کسی تعریف میکنید و از او تمجید میشنوید، ممکن است هرگز آن را ننویسید. چون با بیان سوژه از فشار احساسی آن راحت میشوید. ضمن اینکه فرد مقابل، کار را ستایش میکند، پس دیگر احتیاجی نمیبینید داستانش را بنویسید.
3) سعی نکنید بهترین اثر دنیا را خلق کنید و از شکست هم نترسید.
پشت ماشین تحریرتان با آرزوهای بزرگ ننشینید. بنشینید و بازیگوشی کنید و حرفهایتان را روی کاغذ بیاورید. چون الان وقت رعایت قوانین خشک نیست. زمان، زمان صداقت است: بیان درونیات و آزادی بیان است. هر چیزی که دلتان میخواهد بگویید.
وقتی توقعی از نوشتههایتان نداشته باشید از نوشتن عاجز نمیشوید، بلکه ممکن است شیفته چیزهایی که نوشتهاید بشوید.
آری، گاهی همه اجازه دارند کامل نباشند.
همانطور که حرف میزنید، بنویسید.
باید وقتی پشت ماشین تحریر مینشینید داستان را مثل موقعی که آن را برای همسایه یا همسرتان تعریف میکنید تایپ کنید.
همه ما برای نوشتن به چارچوب احتیاج داریم.
4) چشمبند به چشم نزنید؛ زندگی را از چشم نویسندهها ببینید.
ممکن است دو نفر با هم در یک خیابان قدم بزنند، حتی در اتاقی بنشینند و با هم به یک چیز نگاه کنند، اما دو چیز مختلف ببینند.
گفتوُگوها نشانگر نمایش قدرت نیز هست.
کسی که بدبختترین فرد روی زمین است! صورتحسابهای مخارجش از همه بیشتر، مریضیاش از همه سختتر و روزهایش کوتاهتر از روزهای دوستانش است.
5) موقع نوشتن، ویرایش نکنید. دست از نوشتن نکشید تا نوشتهتان را تحسین کنید یا از آن ایراد بگیرید.
6) کلی گویی نکنید. از توصیفهای خاص استفاده کنید.
از هر چیز خوب بیش از حد استفاده نکنید و یک عالمه توصیف را روی هم تلنبار نکنید تا حاصل آن توصیفهای ملالآوری شود که خوانندگان نمیخوانند.
توصیفهای خاص باید در خدمت نکتهای باشد که در داستان به آن میپردازید.
توصیفهای خاص تقریباً همیشه بهتر از توصیفهای کلی است.
7) نقل قول نکنید، نشان دهید. از گفتوُگو و حادثه استفاده کنید نه روایت طولانی
سه راه برای نشان دادن اتفاقات هست:
گفتوُگو
حادثه
لطیفه
راه دیگر برای دور شدن از شیوه نقالی این است که از زمان حال و جملات معلوم استفاده کنید. اگر از جملات مجهول استفاده کنید داستان ملالآور میشود.
گفتوُگو بهترین وسیله برای تقسیم کردن روایتهای طولانی است.
لطیفه در حقیقت تعریف یک داستان در دل داستان دیگر است.
در ادبیات، استفاده از نقل به جای نشان دادن فاجعه است.
کتاب حادثه است و تکتک کلمات در آن مهم است.
کار شما نیز این است که کلمات را با کلی از اتفاقات، لطیفهها و گفتوْگوها به سرعت و به نرمی روی صفحه به حرکت در آورید.
8) یادتان نرود که از تشبیه و تضاد هم استفاده کنید.
راز کسانی که نوشتهشان بکر و دست اول است، در این است که آنها استعداد کشف رابطه بین چیزهای مختلف را دارند.
چیزهای اطراف ما یا شبیه چیز دیگری هستند (تشبیه؛ لباسش مثل برف سپید بود) یا به طور نمادین چیز دیگری هستند (استعاره: او خورشیدی بود در آسمان زندگیام)
استعاره و تشبیه وقتی طبیعی، خودجوش و منطقی باشد به دل مینشیند.
9) از صفتها، زیاد استفاده نکنید. از فعلهای جاندار استفاده کنید.
نمیتوان فهرستی جداگانه از افعال جاندار تهیه کرد. چون قوت و قدرت این افعال بسته به رابطه آنها با متن جملات است. چراکه فعل جاندار فعل مهمی نیست بلکه فعلی عادی است که در جملهای غیرعادی آمده است.
وسواس زیاد به خرج ندهید، چون احتمال دارد حاصل آن چیز عجیب وُ غریبی باشد. در واقع نتیجه مصرف افعال با دُز زیاد، ممکن است نثری مصنوع و فاخر باشد.
کوششهای توام با وسواس زیاد، صداقت را از بین میبرد.
10) از کلیشه و وابستههای وصفی، شعار و کلمات نخنما استفاده نکنید.
دیگر حرف نویی وجود ندارد. ممکن است این گونه باشد، اما هنوز شیوههای نوی بیان و نگاه نو وجود دارد.
وقتی رشد کافی کردید و نویسنده شدید، باید صدای خود را پیدا کنید.
عبارتهای کلیشهای اولین چیزی است که به ذهن هر کسی میرسد. موقع نوشتن یا خواندن ششدانگ حواستان جمع باشد و عبارتهای قالبی و تکراری را تشخیص دهید و کنار بگذارید.
11) در نقطهگذاری افراط نکنید.
آثار ضعیف از نقطهگذاری به عنوان چوب زیر بغل استفاده میکنند.
اگر نوشتههای قوی باشد نیازی به این شگردها نیست.
بگذارید کلمات کار را به انجام برسانند، نه نقطهگذاری.
12) مضمون اثرتان رافراموش نکنید
مضمون چیزی است که شما سعی دارید در اثرتان به خواننده بگویید.
استاین: «همه رماننویسها باید بتوانند مضمون اثرشان را در یک جمله بگویند».
اگر مقاله درباره باغبانی است، باید با باغبانی شروع شود، با باغبانی ادامه پیدا کند و با باغبانی تمام شود. گریزها باید محتوای اثر را تقویت کند نه اینکه نوعی انحراف از مضمون آن باشد.
پیام داستان هرگز نباید بدیهی و آشکار باشد، بلکه باید پوشیده باشد و خواننده در انتهای داستان آن را کشف کند.
لازم است نقشهای داشته باشیم که بدانیم به کجا میرویم. در غیر اینصورت مجبوریم نوشتهمان را در جایی که دلمان نمیخواهد، تمام کنیم.
اگر در نوشتن، مقصد در ذهنتان باشد، همواره در جاده اصلی نوشته خود باقی میمانید.
13) فراموش نکنید که نوشته شما باید ابتدا، میانه و پایان داشته باشد.
در یک مقاله غیر داستانی، بهتر است اول به خواننده بگویید چه میخواهید، بعد آن را بگویید و سرانجام نیز برآنچه که گفتهاید تاکید کنید.
مهم نیست که مطلب شما را چه کسی میخواند، بلکه مهم این است که خواننده شیفته شروع مطلب شما شود، شروعی که جاندار و نو است.
اغلب بهتر است اول داستان یا مقاله را بنویسیم و بعد قسمتهای غیر ضروری در ابتدای داستان را، که جلوی دید خواننده را میگیرد، حذف کنیم. شروع مقاله باید جوری باشد که خواننده اثر را زمین نگذارد.
اگر کسی مجذوب شروع عالی مطلب شما شود، بخش وسط اثر نیز برایش به همان گیرایی خواهد بود.
پایان اثر، در حکم جمعبندی و تمام شدن مطلب است. در اینجا باید همه نخهای شل مقاله را گره زد.
مقاله یا داستان را در ذهنم خوب میپرورانم تا کاملاً شکل بگیرد. سپس طرح کلی و ساده آن را روی کاغذ مینویسم که یادم نرود. گاهی این طرح صرفاً یک فهرست است. هنگام نوشتن، مضمون اثر همیشه در ذهنم هست تا مبادا گریزهای بیمعنی بزنم و حاشیه بروم.
14) تعادل بین اجزای اثرتان را فراموش نکنید و حاشیه نروید.
مشکل دیگر تغییر موضوع یا زمان و مکان بدون آگاهی دادن به خواننده یا بدون استفاده از حلقه اتصال است. وقتی شما در مقاله یا داستانتان از یکجا، به جایی دیگر میروید باید از انتقال استفاده کنید.
بین مطالب قبل و بعد نوشتهتان ارتباط برقرار کنید.
برای حاشیه روی خود باید دلیل داشته باشید.
ادوارد آلبی: «نباید در نمایشنامه تفنگی را به دیوار آویزان کنید و بعد، از آن استفاده نکنید. اگر در پرده اول تفنگ روی دیوار است، بهتر است در پرده سوم از آن استفاده کنید».
15) حالات شخصی خود را بیان نکنید. با خواننده ارتباط برقرار کنید.
اشکال بیان حالات در چیست؟ اشکالش این است که معمولی، تکراری، ملالآور، قالبی و احساساتی است. اما اشکال اساسیترش این است که نمیتواند با خواننده ارتباط برقرار کند.
16) شخصی ننویسید، عام و جهان شمول بنویسید.
درباره چیزی بنویسید که خواننده با تمام وجود مجذوب آن میشود. یادتان باشد که شما چیزی میدانید که هیچ کس در دنیا نمیداند.
17) وعظ نکنید و عقاید شخصی خود را ارائه ندهید. بگذارید خواننده خود کشف کند.
هیچ کس دوست ندارد موعظه بخواند.
عقاید شما برای هیچ کس مهم نیست. مگر اینکه برنده جایزه نوبل یا کاشف داروی سرطان و یا رییس جمهور باشید. تازه در این صورت هم ممکن است عقاید شما برای خواننده مهم نباشد.
اغراقهای دیگران باعث میشود که شما نتوانید خودتان کتاب یا فیلمی را کشف کنید.
عنصر کشف در مطالعه بسیار مهم است.
خوانندهها روز به روز باهوشتر میشوند. آنها دلشان میخواهد از تخم مرغهای خودشان در کیک استفاده کنند.
اگر دچار اطناب شوید و همه چیز را برای آنها هجی کنید، خوانندگان احساس میکنند شما ارزشی برای مغز آنها قائل نیستید و آنها را تحقیر میکنید، یا از موضع بالا با آنها برخورد میکنید. دست کم چیزی را مرموز بگذارید و اجازه دهید ذهن خواننده نیز فعال شود.
اگر رمزی وجود نداشته باشد، مطلب هم ملالآور میشود.
18) فکر نکنید داستان دروغ است، اساس آثارتان صداقت است.
بهترین داستان همیشه اثری صادق است.
صداقت همان واقعیت نیست. میتوان نویسنده صادقی بود، اما همیشه واقعیت را نگفت.
آثار جذاب از درون میجوشد نه از بیرون. بچه که بودم نمیتوانستم به عنوان تکلیف کلاسی، داستان خوب بنویسم. چون همیشه بیرون داستان بودم و به داستان بهعنوان داستان نگاه میکردم.
جان آپدایک: «وظیفه منِ نویسنده این است که؛ زندگی را آنطور که میشناسم گزارش کنم».
چرا برخی از آثار جاودان میشوند؟
اساس رمانهای کلاسیکی چون آناکارنینا، شخصیت است. در این رمانها نویسنده در دل شخصیت میرود و از درون به بیرون گزارش میدهد.
فلانی اوکانر: «بهتر است درآنچه مینویسیم معنایی کشف کنیم تا اینکه بخواهیم معنایی به آن تحمیل کنیم».
اگر معنا درون خودمان باشد، اثرتان نیز معنیدار است.
هنگامی در نوشتن چیزی کشف میکنید که صادقانه بنویسید.
فلانری راجع به چیزهایی که خوب میشناخت، مینوشت. و همه چیزهایی که او میشناخت خوشایند، جالب و لطیف نبود. او زندگیای را گزارش میکرد که میدید، برای همین هم مطالبی ماندگار نوشت.
وقتی در کار نویسنده حتی یک قطره خون هم از دماغ کسی نیامده و خودش را عریان نکرده و اصلاً تن به خطر نداده. به همین دلیل هم نوشتههایش کاملاً کهنه، قالبی، با آدمهای مقوایی است که از جلوی منظرهای پلاستیکی عبور میکند.
19) از تحقیق غافل نشوید؛ اما در استفاده از آن، افراط هم نکنید.
بازار نشر همیشه به آثار تحقیقی خوب و مقالات خوش ساخت نیاز دارد. بنابراین حق خواننده را پایمال نکنید.
بهتر است فقط تا آن اندازه از تحقیقاتتان استفاده کنید که بتوانید اشتیاق خواننده را نسبت به نوشتههایتان افزایش دهید.
به نفع شماست که همیشه بهقدر کفایت تحقیق کنید، نه این که فقط کار پژوهشی کنید.
20) دائم از «من» راوی استفاده نکنید. اگر میخواهید اثرتان چاپ شود از سوم شخص استفاده کنید.
شعر، مقاله، خاطرات و یادداشتهای روزانه را به زبان اول شخص بنویسید.
مطالب غیر داستانی را به زبان سوم شخص.
21) از بازنویسی نهراسید.
بعد از نوشتن، مدتی آن را در یخدان بگذارید تا سرد شود. دو هفته بعد که آن را بازخوانی کردید تازه نقاط ضعف و قوت نوشتهتان آشکار میشود و شما میتوانید آن را اصلاح کنید.
مطالبتان را با عقل سرد، با چشم یک ناظر بیطرف و یک سردبیر بخوانید و ببینید که آیا آثارتان محکم است.
22) نگذارید نگرانیهای جزیی عذابتان بدهد.
تا وقتی نویسنده نتواند با اثرش برخوردی بیطرفانه کند و اجازه بررسی دقیق آن را به سردبیران و مدیران تولید نشر ندهد، هنوز آمادگی ورود به جهان نشر را نیافته است.
وقتی تا حد توان شرایط مطلوب را برای خود فراهم کردید، مهم این است که هر وقت و هر طور که میتوانید بنویسید.
23) لزومی ندارد همه مخاطب اثر شما باشند.
موقع نوشتن همیشه خوانندگان را در نظر بگیرید و بنویسید و این که چه چیزی میخواهند بدانند. اما اگر نمیدانید خواننده اثرتان کیست، برای خودتان بنویسید.
24) به انتقادها و نظرات همسر، دوست، فامیل و رهگذران خیابان گوش ندهید.
25) به دنبال این که آیا استعداد دارید یا نه، نباشید.
من پشتکار، انگیزه و قدرت مقابله با دست رد سردبیران و ناشران را حتی مهمتر از خود استعداد میدانم.
رایتر دایجست: «نویسندگی آموختنیست، اما نمیتوان آن را تدریس کرد».
26) گول افسانه «یک شبه پولدار شدن» را نخورید. حداقل ده سال طول میکشد تا یک شبه پولدار شوید.
آیا میتوانید سالی چهار کتاب به ناشران و ماهی دو مقاله به سردبیران مجلات بفروشید؟ اگر نه، پس دو دستی به شغل فعلیتان بچسبید.
27) رمان ترسناک خود را برای مجلات شاد نفرستید، ببینید اثرتان را باید برای چاپ به کجا بدهید.
باید همه سعیتان را بکنید و از ارائه غلط اثرتان به ناشران پرهیز کنید. چراکه تفاوت بین این دو، تفاوت میان انتشار یا رد اثر است.
28) مأیوس نشوید.
فرق بین نویسندهای که اثرش منتشر شده و آن کس منتشر نشده درنهایت، دریک چیز است: نویسنده بی کتاب مأیوس شده، اما نویسندهای که اثرش منتشر شده مأیوس نشده است.
چاپ آثار شما به تصمیم شخصی سردبیرها و مدیران تولید نشر بستگی دارد. مدیران تولید هم معیارها، سوابق تجربی، ضعفها و علایق خاص خود را دارند.
در واقع خود اثر باید اعتبار داشته باشد، نه من.
کلام آخر
به نظر من پدر و مادرانی که میخواهند بچههایشان خلاق بار بیایند، خودشان هم باید خلاق باشند و نمیشود خلاقیت را یاد داد، بلکه میشود سرمشق ارائه داد.
قبل از این که اساساً از اشتباه پرهیز کنید، باید نویسندهای کارآمد باشید و اثر کاملی روی کاغذ آورده باشید.
من از این کتاب خیلی لذت بردم و خیلی هم آموختم. امید دارم برای دوستان بزرگوارم نیز مفید بوده باشد.