مقدمه
مسیر زندگی، در هر لحظه، مواجههای است با انواع مسائل و اتفاقات که ما را در مقابل دو و یا چندراهی قرار میدهد. مسالهها و حل کردن این مسالهها، چالش روزمره بشر هستند. هر کسی به اقتضای شرایطاش، کنش متفاوتی نسبت به مسائل نشان میدهد و همین موضوع، تفاوت آدمها را نمایان میکند.
آن چه امروزه باعث تمایز افراد در جوامع میشود، نوع و شکل تفکر آنهاست. چرا که تفکرات افراد منشأ رفتارها و برخوردهای اجتماعی آنان است و هر فرد با نوع تفکرات خود، شخصیت کاری و اجتماعی خود را ساخته و در چارچوب اعتقادات تفکری خود، بهتلاش میپردازد.
تفکر واگرا و تفکر همگرا
نوع نگاه به دنیای که در آن زندگی میکنیم و چگونگی تعامل با محیط، بسیار وابسته به نوع تفکر ماست. برای اینکه زندگی خوبی را تجربه کنیم باید مهمترین عنصر تفکر یعنی دانش کافی و همهجانبه را فراهم کنیم چرا که بدون دانش کافی، همه تفکرات مسیر اشتباهی را خواهند رفت.
پژوهشهایی در این خصوص انجام شده است که بدانند انسانها چگونه به مساله و حل مساله میپردازند. تقسیمبندیهایی در مورد کنشهای مختلف صورت گرفته و یکی از این صاحبنظران «جوی پل گیلفورد» است.
گیلفورد در دانشگاه نبراسکا به درجه فوقدکتری روانشناسی نائل آمد و از جمله روانشناسان آمریکایی بود که در حیطه سایکوفیزیک تخصص داشته و به اندازهگیری کمینگر پدیدههای ذهنی روانشناختی توجه میکرد.
مهمترین دستاورد گیلفورد در طی تحقیقات گسترده و طولانی خود بر روی الگوی ساختار عقل، ارائه مفهوم تفکر «همگرا» و «واگر» است. او در دهه ۵۰ میلادی، این مطلب را در کتاب خود با نام «ماهیت هوش انسانی» مطرح کرد. در مسیر تحلیل کنشهای مختلف به موضوع مساله و حل مساله، این نظریه کمک شایانی به ما میکند.
تعریف
کنش اشخاص مختلف در مواجهه با مساله و تلاش برای یافتن راهحل مساله را میتوان به دو شیوهی «تفکر همگرا» و «تفکر واگرا» تقسیم نمود. سادهترین تعریفی که میتوان از این دو نوع تفکر ارائه نمود، عبارتاند از:
تفکر همگرا: ارائه راهحلهای قدیمی در برابر یک مساله است.
تفکر واگرا: ارائه راهحلهای جدید در حل مساله است.
تفکر همگرا نوعی از تفکر است که روی یک پاسخ مشخص، سازمان یافته و آشنا تمرکز میکند. تفکر همگرا روی سرعت، منطق، دقت تاکید میکند و روی بازشناسی تکنیکها، اصول و راهبردهای که قبل در ذهن بود تمرکز دارد.
تفکر واگرا در واقع قدرت اتصال و سازماندهی اطلاعات در ذهن و ارائه چیزی جدید میباشد. افرادی که بتوانند ارتباط بیشتری میان دادههای ذهنی خود به وجود آورند قادر هستند پاسخهای متعدد و بیشتر به یک موقعیت بدهند.
در این دو نوع کنش ذهنی متفاوت، میتوان چنین گفت که؛ در تفکر واگرا، خلاقیت بهعنوان محور اندیشه مطرح است و در تفکر همگرا، تفکر منطقی و استدلالی، محور عمل میباشد.
تفاوتهای بین تفکر واگرا و تفکر همگرا
این که بگوییم این دو تفکر در مقابل هم قرار گرفتهاند، شاید کلام درستی نباشد، اما میتوان گفت که؛ این شیوهها، تفاوتهای بنیادین با هم دارند. در اینجا به برخی از این تفاوتها اشاره میکنم:
جهت تفکر همگرا به سمت عرف وُ عادات جامعه، راهها و افکار پذیرفته شده است، ولی تفکر واگرا از عرف وُ عادات دور میشود و سنتشکن است.
در تفکر همگرا، امور، مربوط بههم در نظر گرفته و امور نامربوط کنار گذاشته میشوند. تفکر همگرا تلاش میکند یک رابطهی منطقی بین عناصر برقرار کند و فرد سعی میکند آن را بیابد. ولی در تفکر واگرا، بین امور نامربوط ارتباط برقرار میشود و سعی میکند، عناصر و اجزا نامربوط را بههم متصل کند.
در تفکر همگرا، امکان اشتباه نیست و فرد سعی دارد، از اشتباه پرهیز نماید. در تفکر واگرا، به فرد فرصت اشتباه داده میشود.
برای تفکر همگرا، جهت مشخص است، اما مسیر خاصی در تفکر وجود ندارد و مقصد مشخص نیست.
در تفکر همگرا نتیجه تفکر از قبل معلوم است یعنی همیشه یک جواب صحیح، یا ناصحیح وجود دارد که ما تنها بهدنبال اکتشاف آن هستیم؛ اما در تفکر واگرا، جواب قطعی وجود ندارد و تعداد زیادی جواب وجود دارد که از نظر منطقی ممکن است هر کدام از جوابها به گونهای درست باشد.
تفکر همگرا، تلاشی است برای بررسی، انتخاب یا گزینش مهمترین یا امیدوارانهترین راهها که به یک یا چند مورد ختم میشود. اما تفکر واگرا تلاشی است برای جستوُجو. جستوُجوی افکار ما، و توجه به امکانات و مسیرهای فراوان.
عناصر دخیل در تفکر واگرا
گیلفورد بیان میکند که در تفکر واگرا، میتوان سه عنصر را به عنوان مهمترین عناصر شناسایی و سنجش کرد:
انعطافپذیری یا نرمش اندیشه
در آزمون این عنصر، غیرمعمول بودن جوابها و راهحلهای ارائه شده مورد سنجش قرار میگیرد.
اصالت اندیشه
در آزمون این عنصر، ارائه راهحل یا جواب تازه، بدون استفاده از میانبرهای ذهنی مهم است.
سیالی اندیشه
در آزمون این عنصر، تعداد گزینههای اعلام شده، در کمترین زمان حائز اهمیت میباشد.
توجه، بررسی این عناصر به آن معنیست که؛ هر چه تفکری انعطافپذیرتر، اصیلتر و سیالتر باشد، میزان واگرایی در آن بیشتر است و در اینصورت میتوان گفت؛ آن تفکر، خلاقتر است.
گیلفورد و همکارانش، آزمونهای بسیاری را برای سنجیدن این سه عنصر، استاندارد کردند. از جمله آزمون «عنوان داستان»، «استفادههای غیرمعمول» و غیره.
تفکر واگرا بهتر است یا تفکر همگرا
توسعه اندیشههای گیلفورد در سالهایی که گذشت و همچنین اهمیت یافتن موضوع خلاقیت در موفقیت دنیای معاصر، باعث شد دو اشتباه در خصوص این مساله پیش بیاید. نخست اینکه برخی افراد گمان بردند تفکر واگرا همان خلاقیت است و این دو را با هم یکی دانستند. در حالی که اگر با دقت نظر به این مساله نگاه کنیم، متوجه خواهیم شد، خلاقیت یکی از محصولات و البته شاید مهمترین محصول تفکر واگرا باشد.
خطای دوم آن است که؛ با توجه امکاناتی که تفکر واگرا در حل یک مساله در اختیار افراد میگذارد و اهمیت موضوع خلاقیت در روزگار معاصر، عدهای دچار این خطا شدند که تفکر واگرا کاملاً به تفکر همگرا برتری دارد و بهترین و تنها روش درست تفکر در مواجهه با حل مسائل، تفکر واگراست. در حالی که تفکر خلاق حاصل همکاری تفکر واگرا و همگراست. برای حل مساله یک فرد ابتدا باید ذهن خود را آزاد بگذارد و با تفکر واگرا راهحلهای متنوع و زیادی را بیابد. سپس با استفاده از تفکر همگرا، این محصولات فکری متنوع را از نظر علمی یا عملی و یا مفید بودن، مورد بررسی قرار دهد، بهترین آنها را انتخاب کرده و با فکری متمرکز، به اصلاح، تعدیل، توسعه و اجرای آن بیاندیشید.
بهطور خلاصه باید گفت؛ تاکید بر اهمیت تفکر واگرا به معنای نادرست بودن یا غیرمفید بودن تفکر همگرا نیست؛ بلکه به دلیل میل بیشتر ذهن ما به سمت تفکر همگرا، لازم است به سمت مقابل و تفکر آزادتر هم توجه داشته باشیم. اما هر دو اندیشه لازم، مفید و هر کدام در جای خود ضروری است.
یکی از آفتهای تفکر
واقعیت این است که؛ داشتن تفکر همگرا امری فراگیرتر است. این حالت دلایل بسیاری میتواند داشته باشد. از جمله میل زیاد ذهن با حرکت در مسیر عادتها. آن چه که تبدیل به عرف و عادت شده است، آزموده و پذیرفته شده است، بنابراین نیازی به سنجش مجدد و پذیرفتن عواقب آن نیز در میان نیست. چقدر آسانتر خواهد بود که در همان مسیر همیشگی و بدون هیچ چالش و زحمتی باشیم. بنابراین تفکر همگرا امری رایج در میان انسانهاست.
در این حالت تفکر، آفتی رخ میدهد. اینکه؛ وقتی که در مواجهه با مسالهای «یک» پاسخ به ذهن ما خطور میکند، ذهن تمام انرژی را روی آن یک فکر سرمایهگذاری میکند و راه را بهروی هر حرکتی میبندد و دیگر نمیتوانیم به پاسخهای دیگر بیاندیشیم. اگر حتی تلاش هم کنیم، پاسخهای دیگر، تفاوت ماهیتی با آن چه که نخست گفتیم، نخواهد داشت، بلکه پاسخ نخستین را در هسته و تغییرات جزیی را در پوسته ارائه میکند.
وقتی بهصورت همگرا میاندیشیم، حتی اگر در لحظهی نخست، افکار متنوع و متفاوتی هم به ذهنمان برسد، دستگاه قدرتمند پالایش و سانسور منطقی در ذهن، با سرعت و قدرت، این ایدهها را در هم ادغام و حذف میکند، تا به یک پاسخ، برای تمرکز برسد.
نکته پایانی
در پایان لازم میدانم به این نکته اشاره کنم. اگرچه این روزها در جهان بحث خلاقیت از اهمیت بسیاری برخوردار است و به تبعیت از آن در کشور ما هم این بحث مورد تاکید قرار گرفته است، بهویژه در مبحث کارآفرینی. اما واقعیت این است که گرایش به خلاق شدن اذهان نیازمند آموزش و تمرین مداوم است، تا ذهن تربیت شده، در همهی موارد و همهی مراحل، تفکر خلاقانهای داشته باشد و در مواجهه با مسائل روزمرهی زندگی که بخشی از آن موضوع کارآفرینی و کسبوُکار است، گزینههای بهتر را بهکار بندد. متاسفانه باید گفت که این نیاز آموزشی در خانواده، جامعه و نظام تربیتی پایه و عالی، اجرا نمیگردد و هنوز هم در سطح عمل، تفکر همگرا، به تنهایی روش قالب اندیشه است.