آزاد بودن یعنی از همه چیز رها باشم؟

موضوع آزادی انسان، از موضوعات بسیار پیچیده‌ای‌ست که فراوان در مورد آن صحبت شده.

نمی‌خواهم در مورد آزادی صحبت کنم. می‌خواهم در مورد خودم و نگرشم به آزادی در اندازه‌ی عمومی آن و اثرات ناشی از این دیدگاه صحبت کنم.

شخصا از آن آدم‌های هستم که از هر قیدوُبندی بیزارم. در 10 سال‌ گذشته تمام تلاشم را به کار بستم که هیچ قیدی را نپذیرم.

این البته نیک‌رُخ بود و بدرُخ.

رخ نیکویش آن بود؛ آن‌گونه که می‌پنداشتم آزادم، زیستم.

رخ بدش هم این‌که؛ چنان بی‌قید و لااُبالی شدم که متاسفانه همه‌ی تعهدها را فراموش کردم و این بدترین اتفاق‌هاست.

آتش تقی پور ( از هنرپیشه‌های تلویزیون) دیروز داشت در برنامه سینما گل‌خانه صحبت می‌کرد. در مورد اهمیت ورزش می‌گفت. دیدگاهی که برای بیان اهمیت ورزش مطرح کرد بسیار جالب بود. می‌گفت: «انسان باید در همه‌ی امور به مسایل مرتبط با آن امر تسلط داشته باشد، حتی موقع راه‌رفتن به دست وُ پا وُ بدن خود تسلط داشته باشد. ورزش باعث می‌شود به کلیه عضلات و ارگان خود مسلط باشیم و وقتی ورزش نمی‌کنیم، عضلات دچار نوعی رها شده‌گی می‌شوند، دچار نوعی خودسری».

به نظر می‌رسد این دیدگاه را می‌توان در مورد تعهدپذیری انسان در کل زندگی‌اش به کار برد. به این مفهوم که اگر در هر کاری ما به همه‌ی مسایل مرتبط با آن امر تسلط داشته باشیم، و حتی در مورد جزیی‌ترین مسایل هم متعهد به ارایه بهترین کیفیت باشیم، مسلما موفقیت به تمامی حاصل خواهد شد.

در غیر این‌صورت، بی‌تعهدی و بی‌قیدی چنان عنان ما را به دست می‌گیرد که همه چیز در آن امر و کل زندگی دچار رها شدگی و خودسری خواهد شد.

آن‌وقت است که انسان خود شروع به آسیب زدن به خود می‌کند. خودسری خودسری خودسری.

نظر دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *