الگوها از کجا میآیند؟
در طول زندگی گاهی مواقع با آدمهایی مواجه میشویم که تأثیر خوبی روی ما میگذارند و از آنها خوشمان میآید. یک دسته از این آدمها همینطوری تبدیل به الگوی ما میشوند و تا مدتی یا تا آخر عمر، آن ارادت و تعلقخاطر بهجا میماند.
گاهی مواقع هم بعد از مدتی متوجه میشویم که همهی خصلتهای آن فرد برایمان جذاب نیست و حتی بعضی اخلاقها در او وجود دارد که ما از آن بدمان میآید. در این حالت آن خصلتهای خوب را در ذهنمان حفظ میکنیم و به مرور زمان این نکتههایی که در آدمهای مختلف ما را به خودش جذب کرده است در ذهنمان روی هم جمع میشود و در نهایت یک آدم جذاب و درجهی یک رؤیایی در ذهنمان شکل میگیرد که همیشه دوست داریم روزی تبدیل به او شویم.
شما هم یک الگو و آدم درجهی یک رؤیایی برای خودتان دارید؟
اگر چنین چیزی در ذهن داشته باشیم، بعضی مواقع تلاشهای برای تبدیل شدن به آن الگو ذهنی انجام میدهیم، اما اکثر مواقع کاری نمیکنیم. گاهی مواقع با خودمان فکر میکنیم که او فقط یک الگوی ذهنی است و نمیشود شبیه او شد. گاهی هم وقتی تلاشهای نصفهوُنیمهی ما به ثمر نمیرسد، این جور کارها را احمقانه و مسخره میدانیم و کل ماجرا را انکار میکنیم.
احتمالاً این تصویر آخر خیلی آشناست و اکثر افراد چند باری آن را تجربه کردهاند.
به هر حال، هر کاری راهی دارد. با روشهایی که بارها آزموده شده و جواب هم داده است، حالا دیگر میدانیم که برای رسیدن به آن «من» دلخواهمان، باید سه گام اساسی برداریم:
گام اول: کشف هویت خود
گام دوم: تدوین برنامهی عمل
گام سوم: اجرا و تعهد به آن برنامه