سوخت موتور آینده: از گذشته تاکنون و از امروز تا آینده، اشتغال چه روالی را طی کرده؟

به آینده نگاه می‌کنیم. ربات‌ها می‌آیند، کارها در حال خودکار شدن است. وقتی این‌ها را می‌بینیم، آدم خیلی جدی نگران می‌شود. با خودمان فکر می‌کنیم در آینده نزدیک ممکن است کارم را از دست بدهم، چون یک سیستم‌ها این کار را بهتر از من انجام می‌دهد. این نگرانی برای بچه‌ها جدی‌تر است. چون آن‌ها در روزگاری باید به‌دنبال کار بگردند که شرایط از الان هم سخت‌تر شده است.

عملیات پخش بازاریابی سخت است
عملیات پخش بازاریابی سخت است

آیا این مساله واقعاً یک تهدید است؟

می‌شود در این مورد هم نگاه منفی داشت و هم مثبت. اگر فکر کنیم که ربات‌ها و کامپیوترها می‌آیند و فرصت‌های شغلی را از ما می‌گیرند، حتماً دیدگاه تلخی‌ست. با این نگاه به این نتیجه می‌رسیم که در آینده بیکاری بیداد می‌کند و آدم‌ها گرسنه خواهند ماند. اما یک نگاه مثبت هم هست.

می‌گویند: ربات‌ها و خودکار شدن کارها باعث می‌شود آدم‌ها از انجام دادن کارهای سخت، تکراری و آزاردهنده رها شوند. این رهایی باعث می‌شود افراد بتوانند در کمال آرامش فکر کنند، راه‌کارهای تازه‌ای پیدا کنند و دست به خلاقیت و نوآوری بیشتر بزنند. این نوآوری‌ها امکان ارزش‌آفرینی و درآمد بیشتر و کارهای مهم‌تر را فراهم خواهد کرد. و همه این‌ها در نهایت ثروت‌آفرینی را به‌دنبال خواهد داشت.

البته یک سؤال مهم هم وجود دارد؛

تیتر 4

تیتر 5
تیتر 6

آیا هر کسی که از کارهای روزمره و تکراری آزاد شود، می‌تواند شروع به خلاقیت و نوآوری کند تا ثروت‌آفرین شود؟

کلمه کلیدی «انرژی فکر خلاق» است. فکر انسان زمانی می‌تواند مثل یک موتور قوی شروع به خلق ارزش کند که با سوختِ انرژی خلاق کار کند.

قبل از انقلاب صنعتی، رشد انسان‌ها خیلی کُند بود. اما بعد از اختراع ماشین بخار، پیشرفت ما آن‌قدر سریع شد که در مدت خیلی کوتاهی، بیشتر از هزاران سال زندگی آدم‌های قبل از خودمان پیشرفت کردیم.

این رشدِ سریع، به نیروهای مخصوصی احتیاج داشت. نیروی فنی، نیروهای مهندسی و آدم‌هایی که کمک کنند این پیشرفت سریع‌تر شود. این نگاه باعث شد کم‌کم انسان‌ها هم چیزی در حد همان ماشین‌ها شوند. آن‌قدر در این فکر فنی شدن انسان‌ها زیاده‌روی کردیم که فراموش کردیم ذهن انسان می‌تواند کارهای خیلی عجیبی انجام دهد و با کنار هم قرار دادن عناصر زیادی می‌تواند به لایه‌های تازه‌ای از نوآوری برسد. انسان بالاتر از آن است که فقط پیچ‌ها را شل‌وُ‌سفت کند. انسان توانایی این را دارد که در هر لحظه تعداد زیادی مجهول در دنیای اطرافش خلق و تعداد زیادی مجهول را حل کند.

با وجود آن‌که ما با شتاب زیادی در حال تغییر دنیای‌مان هستیم، تغییر در خودمان و فکرمان، انگار به کُندی انجام می‌شود. مثلاً موضوع غذا را ببینید. با تلاش‌هایی که در کشاورزی داشتیم، چندین سال است که دیگر گرسنگی تقریباً از بین رفته است. الان بیشتر از هر زمان دیگری در عمر بشر منبع غذا داریم. اما هنوز هم که هنوز است مثل اجداد غارنشین‌مان هر چیز در دست‌رس را می‌خوریم، انگار که بعداً غذایی برای خوردن وجود نخواهد داشت.

این قاعده در مورد نگاه‌مان به نیروی کار و آموزش هم صادق است. وقتی که با شروع انقلاب صنعتی، سازمان‌های تولیدی ایجاد شدند، انسان تبدیل به یکی از ماشین‌های این سازمان شد. مثل تصویری که چارلی چاپلین در فیلم «عصر جدید» از کارگران آن دوره نشان داد.

در این صد سال اخیر، همین نگاه باعث شده که ما هم برای خودمان و هم برای بچه‌های‌مان فشاری را ایجاد کردیم تا این فکر غلط را باور کنیم؛ ریاضی، از هنر بهتر است و مهندسی، بیشتر از خلاقیت می‌ارزد.

آینده در حال آمدن است و در همین ۱۰ سال پیش‌رو که بچه‌های نوجوان امروزمان آماده رفتن به سر کار شوند، ۷۰ درصد از روش‌های کار کردن و ثروت‌آفرینی دنیا عوض شده. در آن سال‌ها، دیگر کار انسان شل‌وُ‌سفت کردن پیچ‌ها نیست، بلکه فکر کردن و باز کردن درهای تازه‌ای به جهان‌های جدید است.

بچه‌هایی که الان در مدرسه‌های ما با نگاه برتری مهندسی به خلاقیت، درس می‌خوانند، چطور در آن روزهای آینده می‌توانند با آزاد شدن از کارهای تکراری مشغول نوآوری و ثروت‌آفرینی باشند؟ همین الان هم بیشتر از نصف مدیران بزرگ‌ترین و ثروتمندترین شرکت‌های جهان، تحصیلات رسمی ندارند.

آن نگاه سازمانی و صنعتی، تعداد زیادی آدم می‌خواست که درس‌های مشخصی را خوانده باشند. می‌خواست انبار نیروی انسانی‌اش پر از مهندسان نخبه‌ای باشد که یک‌جور آموزش دیده باشند و یک‌جور عمل کنند، تا هر وقت یک از آن‌ها خسته شد یا بازنشسته شد و یا به هر دلیلی رفت، یک ماشین انسانی یدکی در انبار داشته باشد تا جایگزین کند.

ولی واقعیت امروز و حقیقت فردا این است که؛ وجود هزار بیل گیتس، تاثیری در جهان ندارد. فقط یکی کافی است تا کار خودش را انجام بدهد و نفر بعدی باید تلاش کند تا بهترین خودش بشود تا ما استیو جابز را داشته باشیم و نفر بعدی هم همین‌طور، تا بتوانیم ماهتیر محمد، ماتسوشیتا و بعدی وُ بعدی وُ بعدی را داشته باشیم. و در مسیر بهتر شدن جهان قدم برداریم.

نظر دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *